در سالهای اخیر شاهد افزایش نوعی بی سازمانی اجتماعی از خانواده تا محله و شهر هستیم.
به گزارش هاناخبر ، در این گفتار می خواهیم بدانیم که چرا نوجوانان و جوانان در سال های اخیر گرایش بیشتری به آشوب، قلدری، وندالیسم یا تخریب امکان عمومی، لات بازی، قلدری، خشونت کلامی و غیر کلامی، پرخاشگری، درگیری فیزیکی، قمه و چاقو کشی، تشکیل دسته های تبهکارانه، مزاحمت های خیابانی و محله ای، آلودگی های صوتی، تجاوز به نوامیس، باج گیری مجازی و پخش تصاویر دیگران، مصرف الکل و مواد مخدر، سرقت، رفتار جنسی خارج از عرف و … دارند. این رفتارهای پرخطر یا مخاطره آمیز که سلامت فرد و جامعه را تهدید می کند و احساس نا امنی را افزایش می دهد از کجا نشئت می گیرد؟ چرا نوجوانان به اوباش تبدیل شده اند؟
نوجوانی و جوانی بهار زندگی انسانها و بهترین فرصت برای خودسازی، پویایی و سازندگی در عرصههای فردی و اجتماعی است ولی آنچه در جامعه ایرانی و بخصوص در مناطق حاشیه ای کمتر توسعه یافته و پیرامونی نظیر کردستان و آذربایجان غربی مشهود است، در میان نوجوانان و جوانان نه تنها شاهد خودشکوفایی و توسعه فردی و اجتماعی نیستیم بلکه شاهد گسترش بزهکاری و انواع انحرافات اجتماعی در اینگونه مناطق هستیم.
رفتارهای مخاطره آمیز و اوباش گری رفتارهای خارج از عرف و قانون و شرع هستند که موجب ضربات جانی و مالی و روحی به سایر شهروندان می شوند مشخصه اصلی آنها خشونت و درگیری است. در حوزه چرایی گرایش به اوباش گری و رفتاره های مخاطره آمیز می توان استدلال نمود در جامعه ای ایرانی (در عرصه خانواده و دانشگاه و رسانه تا دولت و حاکمیت) ارزش هایی مانند موفقیت کاری، فعالیت اقتصادی، ازدواج ، سلامت و تندرستی و …. تبلیغ می شود اما وسایل دستیابی برای آن مهیا نیست. نوجوان و جوان بیکار زمانی که خود را محروم از رسیدن به آنها می بیند از راههای گوناگون سعی در بدست آور آنها می کند. مواد فروشی رایج می شود، سرقت ، شرط بندی و … انواع جرایم و راهکارهای غیر قانونی که عموما فرد به مجرم و بزهکار با رفتار خشن تبدیل می کند. خشونت و درگیری فیزیکی رفتار عادی جوان می گردد و خود را ناگزیر از انجام آن میداند.
محرومیت و فقر بلند مدت، ناکامی سبب افزایش یاس و نا امیدی به آینده در بین نوجوانان و جوانان شده است. پرخاشگری، ترک تحصیل، ملحق شدن به دسته های تبهکار، مصرف مواد، شب گردی، خودزنی و بدن نمایی از پیامدهای محرومیت و ناکامی ست که در عرصه های اجتماعی باعث افزایش درگیری و خشونت فیزیکی می شود که در میان طبقات محروم بیشتر شده است.
در سالهای اخیر شاهد افزایش نوعی بی سازمانی اجتماعی از خانواده تا محله و شهر هستیم. سازماندهی خانوادگی مانند گذشته نیست خانواده دیگر هسته ای شده و خبری از بزرگترهای خانواده نیست . پدر و مادر مشغول کار و توانایی برای نگهداری فرزند ندارند و فرزندان رها شده در عرصه اجتماعی و رسانه ای درگیر انواع بزهکاری شده اند. عدم کنترل خانواده روی فرزند و از سوی دیگر گوتاهی نهاد امنیتی و انتظامی در محلات و شهرها اوباش گری را به فرهنگ محبوب نوجوانان تبدیل کرده است. همبستگی نه تنها بین اعضای خانواده بلکه در محلات و شهرها کاهش یافته است. براحتی فرزندان رها شده در خانه و خیابان و فراری از مدرسه و نهادهای آکادمیک، با انواع جرم ها عدم تعلق و احترام ب اعضای خانواده خود، هم محله ای و همشهری را نشان می دهند.
خشونت و درگیری فیزیکی یا هرگونه اوباش گری آموختنی و اکتسابی است. نوجوانان در خانواده شاهد خشونت پدر و مادر هستند. در محله و سطح شهر شاهد خشونت و جولان آزادانه تبهکاران هستند(که بایستی با قاطعیت بیشتر نیروهای انتظامی همراه باشد) بنابراین رفتارها را می آموزد و گروه های تبهکارانه و رفتارهای مخاطره آمیز مرجع رفتار نوجوان می گردد. رسانه های اجتماعی محلی برای یادگیری هستند. پیج های اشرار و لات ها بیشترین فالورها را دارد و اشتباه حاکمیت در فیلتر کردن شبکه های اجتماعی و کوتاه کردن دست فعلان اجتماعی از این عرصه، گرایش نوجوانان را به یادگیری رفتار مخاطره آمیز و رجوع به اوباش افزایش داد.
هر روز شاهد گسترش اوباش گری، چاقو کشی، خشونت، درگیری های فیزیکی، پرخاشگری و …. هستیم. با توجه به نظریات کارشناسان و دیدگاه نگارنده پیشگیری و کاهش این نوع رفتارها در میان نوجوانان در چند سطح باید صورت پذیرد:
۱٫ در سطح دولت و حاکمیت باید محرومیت زدایی در مناطق کم برخوردار شروع شود. فقر و بیکاری بیداد می کند. نبود امکانات و گسترش انتظارات شکافی را ایجاد کرده است که خشم فروخورده را به عرصه اجتماعی انتقال داده است ، شعار دادن و جلسات و کارگروه ها تا به امروز چیزی را حل نکرده اند. دسترسی به ارزشهای پسندیده نیازمند مهیا کردن شرایط آنها می باشد که نیازمند سیاست های کارآمد حاکمیتی است
۲٫ در سطح خانواده کنترل فرزندان بخصوص در سنین کودکی و نوجوانی باید با جدیت بیشتری دنبال شود. تربیت و آموزش آداب و شیوه صحیح رفتار از خانواده شروع می شود.
۳٫ روحانیون و کارشناسان دینی راهکارهای جدید ارایه دهند و سیستم ناکارامد تبلیغ دینداری که سبب دین گریزی بویژه در میان نوجوانان شد را تغییر دهند. معنویت و دینداری همیشه از عوامل تربیت اجتماعی و کاهش انحرافات اجتماعی بوده است. دینداری به شیوه نوین با آزادانه و با راهکارهای نوین صورت بگیرد. محدودیت و شیوه های ناکارمد نتیجه معکوس خواهد داد
۴٫ سیستم معیوب و ناکارآمد آموزش و پرورش باید تغییر یابد. ناکارآمدی سیستم آموزش و پرورش بر همگان عیان شده است. اقتدار معلم افول پیدا کرده است و آموزگار دیگر مرجع دانش آموز نیست چون اقتداری برایش باقی نمانده بنابراین درس زندگی نمی دهد و باید منتطر روزگار باشد که نوجوان را تربیت کند که بهای سنگینی برای فرد و جامعه خواهد بود
۵٫ قصور و کوتاهی در سطح قضایی نیز مشهود است. این قصور و عدم اولیت نظم و امنیت جان و مال شهروندان سبب کاهش اعتماد اجتماعی به آنان شده است. با اختیارات بیشتر قضایی به نیروی انتظامی، برقرار امنیت و نظم و احترام به حقوق شهروندان باید اعتماد به این نیروی مهم اجتماعی برگردانده شود.
۶٫ جدیت قوه قضایه و حمایت قانونی از شهروندان و مجازات سنگین مجرمان در دستور کار قرار گیرد. متاسفانه مجازات های ناکارآمد و شکاف های قانونی سبب آزادی مجرمان و بی اعتنایی آنها به مجازات شده است چون می دانند بزودی به عرصه اجتماعی بازخواند گشت. دادستان ها، قضات و وکلای متعهد باید چاره ای بیندیشند.
۷٫ آزادی رسانه های اجتماعی و اجازه فعالیت به کنشگران اجتماعی برای آگاهی رسانی و آموزش همگانی که از ویژگی های جامعه امن و توسعه یافته می باشد، باید گسترش یابد. محدودیت ها برداشته شود. روحانیون، اساتید دانشگاه، روانشناسان و کارشناسان حقوقی و اجتماعی از طریق پلتفرم های رسانه ای و آزاد می توانند نقش تاثیر گذاری در کاهش رفتار های پرخطر داشته باشند./ محمدحسینی جامعه شناس و خبرنگار هاناخبر