دوشنبه, ۵ آذر , ۱۴۰۳ |  
RSS   email   instagram   telegram

در این گزارش مروری بر تمامی بازیکنان بزرگ دنیا که وفا داشتند خواهیم داشت.

 

بی‌شک هر چقدر نقش پول در فوتبال پر رنگ‌تر شد، عشق به هواداران، پیراهن، وفاداری و تعصب رنگ باخت. این روز‌ها اکثر ستاره‌ها دیگر نه با قلبشان بلکه با رقم چک‌ها باشگاه بعدی را انتخاب می‌کنند و پس از بوسه بر لوگوی باشگاه جدید در انتظار پیشنهاد مالی بزرگتر روز‌ها را سپری می‌کنند. در این میان وفاداری و تعصب در حال تبدیل شدن به داستان افسانه‌واری است که گویا به انتهای خط خود رسیده و باید برای شنیدن یکی از این داستان‌ها سال‌ها منتظر ماند.

بازیکنانی که به عشق باشگاهی که در آن توپ می‌زنند قید دستمزد‌های باورنکردنی را زده و عاشقانه سال‌ها برای هوادارانشان تمثیلی از یک قدیس را می‌سازند. افسانه وفاداری فوتبال، اما هنوز هم اسطوره‌هایی دارد که روایت غرور و تعصب را زنده نگه دارند. مردانی که از رم تا بندر لیورپول سرود وفاداریشان هنوز بر لبان هواداران زمزمه می‌شود و امید به زنده ماندن قصه‌ای دارد که گویا نفس‌های آخر خود را می‌کشد. بگذارید به احترام آن‌ها کلاه از سر برداریم و مروری داشته باشیم بر وفادارترین بازیکنان دنیای فوتبال:

آخرین گلادیاتور
سال‌ها پیش زمانی که در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۷۶ فرانچسکو در محله پورتو مترونیا پا به جهان گذاشت کمتر کسی گمان می‌کرد او روزی تبدیل به پادشاه جدید رم شود. همان اسطوره وصف ناشدنی‌ای که شرح حماسه‌هایش زیباترین افسانه دنیا برای مردمان رم است. پسری که در ۱۳ سالگی نیمی از بزرگترین باشگاه‌های ایتالیایی را مسحور استعداد حیرت‌آور خود کرده بود در نهایت با وجود قرارداد باور نکردنی میلان تصمیم گرفت لباس رم را به تن کند. لباسی که تا آخرین لحظه فوتبالی‌اش آن را از تن در نیاورد.

پسر طلایی رم که این روز‌ها تصویرش در تالار مشاهیر باشگاه خودنمایی می‌کند ۲۵ سال تنها در یک پیراهن، برای یک شهر و به عشق شادمانی یک مردم به میدان رفت. بیش از ۶۰۰ بار به نام بازیکن رم در مستطیل سبز فوتبال برای تیمش جنگید و نامش را تا ابد ماندگار کرد. هواداران به او لقب هشتمین پادشاه رم را دادند و حتی رقبایی که توتی همیشه برای آن‌ها دردسرساز بوده، با احترام خاصی از وی یاد می‌کنند. رقیبی که برای تمام باشگاه‌ها قابل احترام، رشک‌برانگیز و البته حسادت‌آور بود. در حالی که بسیاری از باشگاه‌ها برای حفظ ستاره‌هایشان هر سال به سختی می‌افتادند و مجبور بودند پیشنهادات خود را افزایش دهند، این فرانچسکو بود که بدون نگاه به برگه قراردادش ۲۵ سال در رم ماند.

افسانه او، اما در سال ۲۰۰۳ از همیشه پر رنگ‌تر شد. زمانی که سران رئال تصمیم داشتند برای تیم کهکشانی خود این بار فرانسچکو را از رم به مادرید بیاورند. پرز که رویای ساخت پر ستاره‌ترین تیم جهان را در اولین دوره ریاستش در سر داشت با پیشنهادی ۲۰ میلیون یورویی که حتی پس از گذشت دو دهه از آن روز‌ها رقم باورنکردنی است، سراغ توتی رفت. رقمی معادل ۱۳ برابر دستمزدی که فرانچسکو آن روز‌ها از مدیران رم دریافت می‌کرد. در نهایت او با احترام به مادریدی‌ها پیشنهاد آن‌ها را رد کرد و در رم ماندنی شد. زمانی که از او پرسیدند؛ چطور توانسته پیشنهاد باورنکردنی رئال را رد کند تنها یک جمله گفت، جمله‌ای که در دنیای امروز باورنکردنی به نظر می‌رسد، اما برای توتی واقعی‌ترین جمله دنیا بود: «من به ندای قلبم گوش دادم…!»

الکاپیتانوی فراموش نشدنی
برای مردمان قرمز و سیاهپوش میلان، اسطوره یک معنای مشخص دارد. پائولو مالدینی، پسر چزاره مالدینی کاپیتان مشهور میلانی‌ها که هیچ‌کس گمان نمی‌کرد نه تنها بتواند خودش را از زیر سایه نام پدرش بیرون بکشد بلکه نامی بزرگتر از او دست و پا کند. او به جای اینکه به عنوان پسر چزاره مالدینی شناخته شود آنقدر درخشان بود که حالا این چزاره است که به عنوان پدر پائولو از وی یاد می‌شود.
فاتح ۷ سری آ و ۵ قهرمانی اروپا همان قدیسی است که مردمان شهر میلان فارغ از هر رنگ و تیمی به افتخارش کلاه از سر بر می‌دارند و او را ستایش می‌کنند، آخرین دربی پائولو گواهی بر این ادعاست، زمانی که حتی هواداران تیفوسی اینتر با نوشته‌هایی احترام‌آمیز در جوزپه مه آتزا آخرین بازی مالدینی را گرامی داشتند. اتفاقی که هرگز سابقه نداشت و دیگر هم تکرار نشد.

بهترین مدافع راست تاریخ فرانس فوتبال همان افسانه‌ای است که پویول اسطوره بارسلونا از او به عنوان الگوی خود یاد می‌کند و فرگوسن یکی از بزرگترین حسرت‌های فوتبالی‌اش رو نداشتن ستاره‌ای به نام مالدینی می‌داند، رائول او را استاد خود نامیده و پپ از او به عنوان یک افسانه زنده یاد می‌کند. مالدینی تمام عمر فوتبالی خود را در میلان سپری کرد، به بزرگترین افتخارات دنیا رسید و کاپیتان یکی از طلایی‌ترین تیم‌های تاریخ فوتبال بود، اما آنچه نام او را تا همیشه برای فوتبالدوستان مانا می‌کند نه تعداد جام‌های اوست و نه مدال‌های رنگارنگش، پائولو هست، چون وفاداری هست و این زیباترین داستان فوتبالی اوست.

استیون دوست داشتنی
تنها باید استیون جرارد باشید که پس از تقدیم قهرمانی لیگ به رقیبتان آن هم با اشتباهی فاجعه‌بار همچنان به عنوان اسطوره تکرارنشدنی یک باشگاه مورد ستایش قرار بگیرید. پسری که آنقدر برای ساکنان بندر لیورپول دوست‌داشتنی بود که هرگز ثانیه‌ای در ستایش او شک نکردند و او را تا آخرین لحظه حضور به مانند یک قهرمان مورد پرستش قرار دادند. مرد ۱۲۰ گله قرمز‌ها که هرگز قهرمان لیگ نشد، اما پادشاه قلب همه هوادارانی است که هر بار با سرود تنها قدم نخواهی زد تصویر استیون را در ذهنشان مسجم می‌کنند. ستاره‌ای که سال‌ها در لیورپول جنگید، قید پیشنهاد‌های بزرگ را زد و تا آخرین لحظه برای مردمان بندرنشین لیورپول جنگید. حتی زمانی که مدیریت در خروج را به استیون نشان داد و او مجبور شد آشیانه خود را پس از ۱۷ سال ترک کند، با وجود پیشنهاد‌های سرسام‌آور باشگاه‌های انگلیسی و اروپایی ترجیح داد آخرین سال‌های فوتبال خود را در قاره‌ای دیگر و به دور از حواشی دنبال کند تا هرگز به جز پیراهن قرمز‌ها پیراهن دیگری را به تن نکند.

مرد فاتح اروپا در سال ۲۰۰۴، که به گفته خودش هنوز هم حسرت آن سر خوردن شوم را می‌خورد آنقدر افتخار آفریده که هیچ‌کس در اینکه او محبوب‌ترین بازیکن تاریخ باشگاه است شکی ندارد. استیون که در آخرین تصمیم خود مسیر مربیگری را در شبه جزیره عربستان انتخاب کرده شک ندارد روزی به سرزمین سرخ آرزوهایش باز می‌گردد. روزی که همگان می‌دانند فرا می‌رسد تا نام او یکبار دیگر در آنفیلد طنین‌انداز شود. اتفاقی که رویای دیرینه جرارد است و پس از موفقیت‌های او در اسکاتلند هواداران لیورپول را بیشتر از همیشه به حضور او دلگرم می‌کند.
استیون، اما امیدوار است این بار بر خلاف روز شوم بازی مقابل چلسی نلغزد تا قهرمانی لیگ را که آخرین برگ کتاب افتخارات اوست به ثبت برساند. با این حال او حتی بدون قهرمانی لیگ هم تا ابد قرمزترین پسر آنفیلد است.

آخرین بازمانده
داستان وفاداری هر چقدر هم در دنیای امروز فوتبال کمرنگ شده باشد هنوز هم پرچمش به دست بازیکنانی از جنس غرور و تعصب افراشته نگاه داشته شده است. برای خواندن از آخرین بازمانده نسلی که عشق به پیراهن را بالاتر از عشق به چک‌های چند میلیون دلاری می‌داند به یک اسم می‌رسیم.
پادشاه زنبورها، مرد تا ابد زرد و سیاه وستفالن، مارکو رویس. درست در زمانی که درخشش هر بازیکن در دورتموند مساوی با انتقال او به بایرن مونیخ است یک نفر، اما سال‌هاست دست رد به سینه مونیخی‌ها زده تا به جای کسب جام‌های پیاپی تنها امید مردمان شهری باشد که هنوز هم با وجود مارکو باور دارند که باشگاهشان وفادارترین اسطوره جهان را دارد. درست زمانی که هم‌تیمی‌های رویس از لواندوفسکی تا هوملز برای کسب افتخارات بیشتر و دستمزد بالاتر دورتموند را به مقصد بایرن و دیگر باشگاه‌های بزرگ اروپایی ترک می‌کردند مارکو، اما ترجیح داد کنار زنبور‌ها بماند تا وستفالن سرود نام او را بلندتر از هر زمانی فریاد بزند.

مارکو که چند ماه پیش در آخرین فصل رقابت‌های بوندس لیگا تنها یک پیروزی تا کسب لیگ فاصله داشت باز هم نتوانست به آرزوی دیرینه خود دست پیدا کند، تا قصه او و دورتموند همچنان تراژدی حماسی‌ای باشد که ستایش هر طرفداری را برمی‌انگیزد. هر باشگاهی در دنیا آرزوی داشتن بازیکنی مثل رویس را دارد و هر طرفداری از داشتن چنین کاپیتانی به خود می‌بالد. شاید قصه مارکو می‌توانست با جام‌های بیشتری همراه باشد، مدال‌های بیشتر و افتخارات پر تعداد، با این حال، اما او فرمانروایی بر قلب مردمان دورتموند بود و فریاد نامش در وستفالن را بر تمام آنچه گفتیم ترجیح داد. رویس که گویی آخرین نسل از جنگجویان وفادار دنیای فوتبال است حالا در ۳۴ سالگی همچنان پیراهن زنبور‌ها را به تن دارد، پسری که اگر فوتبال کمی با او مهربان‌تر بود و مصدومیت‌های گاه و بیگاه سراغش را نمی‌گرفت بی‌شک امروز سهم بیشتری از دنیای فوتبال داشت. با این حال، اما او اسطوره تمام کودکانی است که در شرقی‌ترین قسمت شمال آلمان با پیراهن‌های دورتموند در زمین‌های فوتبال می‌دوند.

منبع: خبرآنلاین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شاید برای شما جالب باشد