حکایت غدیر؛ روزی که ولایت آشکار شد
روزی روزگاری، در بیابانی سوزان میان مکه و مدینه، هزاران نفر در زیر آفتاب داغ گرد هم آمدند.
نه برای تجارت، نه برای جنگ، و نه حتی برای حج؛
بلکه برای شنیدن پیامی که قرار بود مسیر تاریخ را برای همیشه تغییر دهد.
پیامبر اکرم (ص) پس از حجهالوداع، در منطقهای به نام غدیر خم ایستاد، زیر سایهی چند درخت.
فرمان داد کسانی که جلوتر رفتهاند، بازگردند، و آنانی که عقب ماندهاند، برسند.
و چون جمعیت کامل شد، خطبهای خواند که آسمان شنید و زمین لرزید…
فرمود:
«من کنت مولاه، فهذا علی مولاه»
هر که من مولای او هستم، این علی، مولای اوست.
و مردمی که لحظهای پیش در سایهی شک و انتظار بودند، ناگهان فریاد زدند:
“بخٍ بخٍ لک یا علی، أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه!”
🎓 حکایت غدیر، درس فردا
داستان غدیر، فقط برای دیروز نبود؛
غدیر، یک منش زندگیست.
یادآور اینکه حق را باید شناخت، حتی اگر در بیابانی باشد…
و حق را باید گفت، حتی اگر در سکوت تاریخ گم شود.
درسی است به ما:
که در بزنگاههای زندگی، باید مانند پیامبر ایستاد، مانند علی پذیرفت، و مانند مردم غدیر، تبریک گفت و تبعیت کرد.
✨ اگر غدیر را فهمیدی…
اگر غدیر را فهمیدی،
هر روزت، روز انتخاب است.
هر لحظهات، لحظه بیعت با حقیقت است.
و هر کلامت، باید عطر ولایت داشته باشد.
غدیر فقط یک حادثه نیست،
یک هویت است، یک پرچم، یک عهد.
و چه زیباست که در این روز بزرگ،
دلمان را به علی بسپاریم و بگوییم:
علیا ولیالله…
جانم به فدای مولایم…
📍 پایگاه خبری سهگوش
🖋 نویسنده: محمدحسین وصالی
📝 مدیرمسئول: محمدامین وصالی
📅 ۵ تیر ۱۴۰۳ | ویژهنامه عید غدیر | www.3gosh.ir