شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳ |  
RSS   email   instagram   telegram

مسلمانان واقعی باید با خواندن روایات از انتظارات ائمه صلوات الله علیهم اجمعین و اصحاب و شاگردانشان نسبت به شیعیان کسب آگاهی کنند.

 

زندگی انسان ساحت‌های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آن‌ها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحت‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحت‌ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) می‌فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش پنجم آن را باهم می‌خوانیم:

چنین تصور می‌کنم که فضای ذهنی ما با فضای ذهنی اصحاب ائمه صلوات الله علیهم اجمعین؛ تفاوت دارد. افکار، اندیشه‌ها و آرزوهایمان محور‌هایی دارد که با آنچه خدای متعال، پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین از عموم مؤمنین، به ویژه از شیعیان انتظار داشتند فاصله زیادی دارد. می‌بایست با خواندن روایات آشنا شویم که حضرات ائمه صلوات الله علیهم اجمعین و اصحاب و شاگردانشان در چه فضایی می‌اندیشیدند و چه انتظاراتی از دوستان و شیعیانشان داشتند.


بیشتربخوانید

  • پنج نشان مؤمن واقعی از نگاه امام سجاد(ع)
  • روابط شیعیان با یکدیگر

    عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ کُنْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَدَخَلَ رَجُلٌ فَسَلَّمَ ؛ محمد بن عجلان می‌گوید که در خدمت امام صادق صلوات الله علیه بودم. یک نفر وارد شد و سلام کرد. فَسَأَلَهُ؛ حضرت از او سوال کردند: کَیْفَ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ إِخْوَانِکَ؟؛ حال دوستانی که نزد آن‌ها بودی چه طور است؟ احوال شیعیان آن منطقه چگونه است؟ فَأَحْسَنَ الثَّنَاءَ وَ زَکَّی وَ أَطْرَی؛ خیلی تعریف کرد که دوستان خوبی داریم و بسیار مردم خوبی هستند.

    چرب‌زبانی و «اطراء»؛ کرد. فَقَالَ کَیْفَ عِیَادَهُ أَغْنِیَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ؛ اغنیاء آن‌هایی که این قدر تعریفشان می‌کنی چه قدر از فقیرهایشان عیادت و رسیدگی می‌کنند؟ قَالَ قَلِیلَهٌ؛ گفت: کم. قَالَ فَکَیْفَ مُوَاصَلَهُ أَغْنِیَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ فِی ذَاتِ أَیْدِیهِمْ؛ چه اندازه از این پول‌هایی را که در اختیار اغنیا است، به فقرا می‌دهند؟ فَقَالَ إِنَّکَ تَذْکُرُ أَخْلَاقاً مَا هِیَ فِیمَنْ عِنْدَنَا؛ گفت: آقا شما چیز‌هایی می‌گوئید که دوستان ما این‌ها را ندارند. قَالَ کَیْفَ یَزْعُمُ هَؤُلَاءِ أَنَّهُمْ لَنَا شِیعَه؛ امام فرمود: اگر این گونه نیستند، پس چگونه ادعا می‌کنند که شیعه‌ی ما هستند؟ در اینجا کیفیت ارتباط شیعیان با همدیگر بسیار مورد تأکید قرار گرفته که باید هوای همدیگر را داشته باشند. اغنیا به فقرا رسیدگی کنند. شیعیان باید این گونه باشند.

    رفتار عبادی شیعه

    روایت دیگریست از امام صادق (علیه‌السلام) که از حضرت سجاد (علیه‌السلام)، نقل می‌کنند: عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیه‌السلام) قَاعِداً فِی بَیْتِهِ إِذْ قَرَعَ قَوْمٌ عَلَیْهِمُ الْبَابَ .

    امام صادق (ع نقل می‌کنند که روزی حضرت سجاد صلوات الله علیهما در خانه نشسته بودند که در را کوبیدند. فَقَالَ یَا جَارِیَهُ انْظُرِی مَنْ بِالْبَابِ؟؛ حضرت به کنیزشان فرمودند: برو ببین چه کسی پشت در خانه است؟ آمد پرسید شما که هستید؟ فَقَالُوا قَوْمٌ مِنْ شِیعَتِکَ؛ گفتند: ما گروهی از شیعیان شما هستیم. فَوَثَبَ عَجَلًا حَتَّی کَادَ أَنْ یَقَعَ؛ حضرت با شتاب پریدند؛ آن چنان که نزدیک بود از خوشحالی بیفتند.

    فَلَمَّا فَتَحَ الْبَابَ وَ نَظَرَ إِلَیْهِمْ رَجَعَ؛ وقتی در را باز کردند و به قیافه‌هایشان نگاه کردند برگشتند.

    فَقَالَ کَذَبُوا؛ و به کسانی که در منزل بودند، گفتند: این‌ها دروغ می‌گویند که شیعه هستند؛ اینها؛ شیعه نیستند. فَأَیْنَ السَّمْتُ فِی الْوُجُوهِ؟ أَیْنَ أَثَرُ الْعِبَادَهِ؟ أَیْنَ سِیمَاءُ السُّجُودِ؟؛ پس چرا در قیافه‌هایشان اثر عبادت و سجده ظاهر نیست؟ إِنَّمَا شِیعَتُنَا یُعْرَفُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَ شَعَثِهِمْ قَدْ قَرَحَتِ الْعِبَادَهُ مِنْهُمُ الْآنَافَ وَ دَثَرَتِ الْجِبَاهَ وَ الْمَسَاجِدَ؛ اگر این‌ها شیعه بودند از نوع عبادت و پریشانی آن‌ها شناخته می‌شدند.

    حالات حضرت یحیی

    در حالات حضرت یحیی آمده است که ایشان خیلی شدیدالبکاء بودند. وقتی حضرت زکریا موعظه می‌کردند، نگاه می‌کردند که حضرت یحیی علیهما السلام در جلسه نباشند. اگر می‌دیدند که حضرت یحیی حضور دارند، ذکری از عذاب و دوزخ نمی‌کردند. در امالی صدوق آمده است که روزی حضرت یحیی پشت ستونی نشسته بود. وقتی حضرت زکریا خواستند موعظه کنند ایشان را ندیدند. فرصت را غنیمت شمردند و به موعظه مردم پرداختند که ما چه روزی در پیش داریم و عذاب چیست و …. در وسط جلسه حضرت یحیی صیحه‌ای کشید و نتوانست طاقت بیاورد. رفت و سر به بیابان گذاشت.

    آن قدر گریه کرده بود که پای چشمش زخم شده بود. مادر ایشان دو تکه نمد درست کرده بود و پای چشمش گذاشته بود که وقتی گریه می‌کند نمد، اشک چشمش را بگیرد تا پوست صورتش کمتر اذیت شود ۳. در این‌جا می‌فرماید: قَدْ قَرَحَتِ الْعِبَادَهُ مِنْهُمُ الْآنَافَ؛ عبادت باعث شده که بینی‌هایشان زخم شود. یا از فشار بر سر بینی‌شان، که روی خاک گذاشته‌اند یا از گریه‌هایی که از ترس خدا می‌کنند، دو طرف بینی‌شان زخم می‌شود.

    دَثَرَتِ الْجِبَاهَ وَ الْمَسَاجِدَ؛ پیشانی و جا‌های سجده‌شان در اثر زیادی سجده پژمرده و چروکیده شده است. خُمُصُ الْبُطُونِ؛ شکم‌هایشان گود افتاده؛ است. ذُبُلُ الشِّفَاهِ؛ لب‌هایشان خشکیده. قَدْ هَیَّجَتِ الْعِبَادَهُ؛ عبادت بدنشان را خشکانده است.

    وَ أَخْلَقَ سَهَرُ اللَّیَالِی وَ قَطْعُ الْهَوَاجِرِ جُثَثَهُمُ؛ بیداری شب، شب‌زنده‌داری‌ها و آه و ناله‌هایی که می‌کنند باعث شده که جثه‌هایشان فرسوده بشود. الْمُسَبِّحُونَ إِذَا سَکَتَ النَّاسُ؛ وقتی همه مردم در حال سکوت هستند آن‌ها تسبیح می‌گویند. از یاد خدا غافل نیستند. وَ الْمُصَلُّونَ إِذَا نَامَ النَّاسُ؛ هنگام خواب و استراحت مردم آن‌ها تازه برای نماز خواندن بلند می‌شوند.

    وَ الْمَحْزُونُونَ إِذَا فَرِحَ النَّاسُ؛ وقتی مردم شاد هستند، آن‌ها دلشان غمگین است؛ به خاطر کوتاهی در انجام وظایف.

    یُعْرَفُونَ بِالزُّهْدِ کَلَامُهُمُ الرَّحْمَهُ؛ آثار رحمت و مهربانی از رفتار و گفتارشان ظاهر است. به علت این که آن‌ها این صفات را نداشتند؛ حضرت به ایشان اجازه ندادند که وارد شوند.

    توجیه این نوع برخورد این است که روش‌های تربیتی مختلف است. گاهی چنین برخوردهایی، آن چنان تأثیری می‌کند که اگر ساعت‌ها و روز‌ها با استدلال و بیان و موعظه بیان شود، آن اثر را ندارد. این چنین برخورد‌ها شوکی در طرف مقابل ایجاد می‌کند که عجب! چه اشتباهی می‌کردیم؟! ما کجا و آن‌هایی که معصومان انتظار دارند کجا؟ نکته‌اش همین است که با همین یک نگاه و برگشتن، چنان تأثیری در روح این‌ها می‌گذارد که اگر چند روز می‌نشستند و موعظه‌شان می‌کردند آن اثر را نمی‌بخشید. این نوعی روش خاص تربیتی است. البته برای بعضی از افراد؛ و معنایش این نیست که می‌شود یا باید با همه همین؛ گونه برخورد کرد.

    یاد قیامت

    روایتی دیگر را محمد بن حنفیه نقل کرده است. لَمَّا قَدِمَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) الْبَصْرَهَ بَعْدَ قِتَالِ أَهْلِ الْجَمَلِ ؛ بعد از جنگ جمل وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام وارد بصره شدند، دَعَاهُ الْأَحْنَفُ بْنُ قَیْسٍ؛ دعوت کرد، وَ اتَّخَذَ لَهُ طَعَاماً؛ برای حضرت میهمانی و طعامی را مهیا کرد فَبَعَثَ إِلَیْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِلَی أَصْحَابِهِ؛ فرستاد که ایشان با اصحابشان بیایند. از سیاق کلام استفاده می‌شود که یعنی شما هر کس از دوستانتان را که خودتان می‌خواهید، بیاورید.

    فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ یَا أَحْنَفُ ادْعُ لِی أَصْحَابِی؛ حضرت خودشان تشریف آوردند و بعد فرمودند:‌ای احنف، برو به اصحاب من هم بگو بیایند. او منتظر بود ببیند، چه کسانی می‌آیند؟ سران لشگر، فرماندهان و شخصیت‌های مهم، و احیاناً با لباس‌های فاخر؟! وقتی آمدند، فَدَخَلَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مُتَخَشِّعُونَ کَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بوالی؛ چند نفر لاغر و ژولیده مثل مَشکی خشکیده! فَقَالَ الْأَحْنَفُ بْنُ قَیْسٍ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا هَذَا الَّذِی نَزَلَ بِهِمْ؟؛ تعجب کرد.

    گفت آقا چه به سر این‌ها آمده است؟ چرا این گونه؛ شده‌اند؟ أَ مِنْ قِلَّهِ الطَّعَامِ أَوْ مِنْ هَوْلِ الْحَرْبِ؟؛ آیا از کمی غذا و گرسنگی این گونه شده‌اند یا از هول جنگ و اضطراب و سختی آن است؟ فَقَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لَا یَا أَحْنَفُ؛ هیچ کدام از این‌ها نیست. پس چیست؟ بیان مفصلی حضرت فرمودند.

    مثل این که عنایت داشتند تا فرصتی پیش بیاید که این مطالب به عنوان موعظه‌ای جاویدان به یادگار بماند. فَقَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لَا یَا أَحْنَفُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَجَابَ أَقْوَاماً تَنَسَّکُوا لَهُ فِی دَارِ الدُّنْیَا تَنَسُّکَ مَنْ هَجَمَ عَلَی مَا عَلِمَ مِنْ قُرْبِهِمْ مِنْ یَوْمِ الْقِیَامَهِ؛‌ای أحنف، خدا بنده‌هایی دارد که در دنیا که هستند فکر روزی‌اند که به زودی خواهد آمد. هنوز آن روز را ندیده‌اند، ولی باور دارند که خواهد آمد و نگرانش هستند.

    یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ . فَحَمَلُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَی مَجْهُودِهَا؛ تمام تلاششان را برای آن روز به کار می‌گیرند؛ و به خاطر آن تمام سختی‌ها را به جان می‌خرند و زحمت می‌کشند.

    وَ کَانُوا إِذَا ذَکَرُوا صَبَاحَ یَوْمِ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ تَوَهَّمُوا خُرُوجَ عُنُقٍ یَخْرُجُ مِنَ النَّارِ یُحْشَرُ الْخَلَائِقُ إِلَی رَبِّهِمْ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ کِتَابٍ یَبْدُو فِیهِ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ فَضَائِحُ ذُنُوبِهِمْ؛ وقتی یادشان می‌آید که روزی، روز عَرْضِ عَلَی اللَّهِ؛ است، روزی است که در پیشگاه الهی حاضر می‌شوند، زمانی که در این روز؛ بناست در پیشگاه الهی حاضر شوند که مفری از آن نیست، و می‌اندیشند که در آن روز چه به سرشان خواهد آمد، چه حالی را خواهند داشت؟! پیش خود تصور می‌کنند که در آن عالم و در محضر الهی، دار عذابی است که انبوهی از امواج عذاب از آن بیرون می‌آید و به طرف آن‌ها حمله می‌کند.

    همه مردم به طرف خدا محشور می‌شوند در حالی؛ که تمام کار‌های زشتشان در کتابی منعکس است. مانند یک فیلم رفتار‌های زشتشان را نمایش می‌دهند. کار‌هایی که بعضی از آن‌ها اگر در این عالم برای نزدیکانشان آشکار می‌شد، از خجالت آب می‌شدند. آنروز که همه اعمال یک جا، در حضور همه مردم ظاهر می‌شود؛ چه رسوایی‌ای خواهد بود؟ فَکَادَتْ أَنْفُسُهُمْ تَسِیلُ سَیَلَاناً؛ وقتی آن حال را تصور می‌کنند جان از تنشان همان گونه بیرون می‌آید که خون از تنشان بیرون می‌آید و جاری می‌شود؛ تشبیه دیگر اینکه:؛ گویا دل‌هایشان مثل پرنده‌هایی که از ترس پرواز می‌کنند ترسان است.

    أَوْ تَطِیرُ قُلُوبُهُمْ بِأَجْنِحَهِ الْخَوْفِ طَیَرَاناً؛ با بال ترس دل‌هایشان پرواز می‌کند.

    وَ تُفَارِقُهُمْ عُقُولُهُمْ إِذَا غَلَتْ بِهِمْ مَرَاجِلُ الْمِجْرَدِ یا الْمِحْرَدِ إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ غَلَیَاناً. ترس از خدا و یاد مرگ آنان را مانند کسانی که در دیگ‌های جوشان می‌افتند از غلیان و جوشش آب می‌کند و عقل و هوش از سرشان می‌رباید. خدا چنین بندگانی دارد. حضرت می‌خواهد بگوید اصحاب واقعی علی علیه السلام از این گونه بنده‌ها هستند.

    شب‌زنده‌داری

    فَکَانُوا یَحِنُّونَ حَنِینَ الْوَالِهِ فِی دُجَی الظُّلَمِ؛ نیمه شب‌های تاریک به ناله و زاری می‌پردازند. وَ کَانُوا یَفْجَعُونَ مِنْ خَوْفِ مَا أَوْقَفُوا عَلَیْهِ أَنْفُسَهُمْ؛ از آن حالتی که به خاطر ترس برایشان به وجود می‌آید ناله و فریاد می‌کنند. فَمَضَوْا ذُبُلَ الْأَجْسَامِ؛ در اثر این افکار و اندیشه‌ها و حالاتی که پیدا می‌شود لاغر و پژمرده می‌شوند. حَزِینَهٌ قُلُوبُهُمْ؛ دل‌هایشان غمگین است. کَالِحَهٌ وُجُوهُهُمْ؛ صورت‌هایشان چروکیده است.

    ذَابِلَهٌ شِفَاهُهُمْ؛ لب‌هایشان خشک است. خَامِصَهٌ بُطُونُهُمْ شکم‌هایشان به هم چسبیده و خشک شده. تَرَاهُمْ سُکَارَی؛ حالی برایشان پیدا می‌شود که اگر کسی به آن‌ها نگاه کند خیال می‌کند مست‌اند. سُمَّارُ وَحْشَهِ اللَّیْلِ. سمیر یعنی کسی که شب‌زنده‌داری می‌کند و شب بیدار است؛ و به کسی که همراه اوست؛ «سامر»؛ می‌گویند. همنشین آن‌ها در شب وَحْشَهِ اللَّیْلِ؛ است؛ یعنی شبشان را؛ با وحشت سپری می‌کنند.

    مُتَخَشِّعُونَ کَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بوالی. این تشبیه در روایت قبل هم بود. آنچنان اهل خضوع و خشوع هستند که گویا مثل مشک خشکیده‌اند.

    قَدْ أَخْلَصُوا لِلَّهِ أَعْمَالًا سِرّاً وَ عَلَانِیَهً فَلَمْ تَأْمَنْ مِنْ فَزَعِهِ قُلُوبُهُمْ؛ با اینکه هم در پنهانی و هم آشکارا اعمال خیری انجام می‌دهند، اما همه این اعمال خیر باعث نمی‌شود حالت آرامش و امنیت پیدا کنند؛ یعنی خاطرشان جمع شود که دیگر نجات پیدا کرده‌اند و مشکلی ندارند، از فزع ایمن نمی‌شوند.

    بَلْ کَانُوا کَمَنْ حَرَسُوا قِبَابَ خَرَاجِهِمْ. مانند کسانی هستند که برای حراست اموال نفیسشان، خواب به چشمشان نمی‌آید! می‌ترسند که عمرشان بر باد برود و نتوانند از آن استفاده کنند. فَلَوْ رَأَیْتَهمْ فِی لَیْلَتِهِمْ؛‌ای کاش می‌دیدی که این‌ها در شب‌ها چه حالاتی دارند در حالی که: وَ قَدْ نَامَتِ الْعُیُونُ وَ هَدَأَتِ الْأَصْوَاتُ وَ سَکَنَتِ الْحَرَکَاتُ مِنَ الطَّیْرِ فِی الْوُکُورِ؛ شب هنگام صدا‌ها خاموش است و چشم‌ها به خواب رفته است، حتی پرندگان در آشیانه‌شان پر نمی‌زنند و صدایی از آن‌ها نمی‌آید؛ در این چنین حالتی کاش آن‌ها را می‌دیدی؛ وَ قَدْ نَهْنَهَهُمْ هَوْلُ یَوْمِ الْقِیَامَهِ بِالْوَعِیدِ عَنِ الرُّقَادِ؛ اما این‌ها از ترس عذاب و سو عاقبتشان، خواب از چشمانشان ربوده شده و آرامش و راحتی ندارند.

    کَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ: أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری؛ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ ؛ آیا مردم ایمن هستند در حالی که شب خوابیده‌اند بلایی نازل و عذاب برآن‌ها وارد شود و هلاکشان کند؟! اگر کسی، این چنین تصوری داشته باشد که نکند الان عذاب بیاید، خواب به چشمش نمی‌آید. این آیه قرآن می‌فرماید: مردمی که دست از گناه برنمی‌دارند، نمی‌ترسند که شب، همان وقتی که خوابند عذابی نازل شود و آن‌ها را هلاک کند. حضرت نیز می‌فرمایند: شیعیان من چنین حالی را تصور می‌کنند که اگر ما بخوابیم، آیا از عذاب خدا ایمن هستیم؟! از ترس این که در حال خواب، عذاب برایشان نازل شود خوابشان نمی‌برد.

    فَاسْتَیْقَظُوا لَهَا فَزِعِینَ وَ قَامُوا إِلَی صَلَاتِهِمْ مُعَوِّلِینَ؛ از بستر؛ بیرون می‌پرند، و با آه و ناله و فریاد مشغول نماز و عبادت می‌شوند. بَاکِینَ تَارَهً وَ أُخْرَی مُسَبِّحِینَ؛ گاهی گریه می‌کنند و گاهی ذکر خدا می‌گویند. یَبْکُونَ فِی مَحَارِیبِهِمْ وَ یَرِنُّونَ؛ در محراب عبادت می‌گریند و ناله می‌کنند.

    یَصْطَفُّونَ لَیْلَهً مُظْلِمَهً بَهْمَاءَ یَبْکُونَ؛ شب‌های تاریک و تیره و آرام را بر می‌گزینند؛ و آن را با گریه سپری می‌کنند. پس لازمه‌اش این است که بدن‌هایشان این گونه شود. تعجب نکنید! فَلَوْ رَأَیْتَهُمْ یَا أَحْنَفُ فِی لَیْلَتِهِمْ قِیَاماً عَلَی أَطْرَافِهِمْ مُنْحَنِیَهً ظُهُورُهُمْ؛ کاش‌ای احنف، می‌دیدی این‌ها را در شب‌های تاریک و ظلمانی، که چگونه مشغول عبادتند؛ در حالی که پشتشان از خستگی خمیده است. یَتْلُونَ أَجْزَاءَ الْقُرْآنِ لِصَلَوَاتِهِمْ قَدِ اشْتَدَّتْ إِعْوَالُهُمْ وَ نَحِیبُهُمْ وَ زَفِیرُهُمْ.

    این مقدار تقریباً نصف روایت هم نیست که حضرت در آن شیعیان را توصیف می‌کنند. آن قدر خودشان را مستحق عذاب می‌دانند که احتمال می‌دهند هر شب عذاب بر آن‌ها نازل بشود. تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا .

    ما کجا و شیعه کجا؟

    حضرت این‌ها را مجسم می‌کند. حدس قوی زده می‌شود که حضرت برای این که بفرماید چرا این‌ها بدنشان لاغر است، احتیاج به این همه تفاصیل نداشت. حضرت خواستند این یک موعظه‌ی جاودانی باشد که امروز بعد از هزار و چهارصد سال به گوش من وشما برسد. خیال نکنیم همین که ما ادعای شیعه بودن و ادعای نوکری امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌کنیم و چند رکعت نماز می‌خوانیم این دیگر نهایت قرب الهی و نهایت کمالی است که ما پیدا کرده‌ایم.

    باید این روایت‌ها خوانده شود تا بدانیم اولیا خدا به این چیز‌ها قناعت نمی‌کنند. خدا دوست دارد بنده‌هایش در هر حال، ضعف و خطر‌هایی را که متوجه‌شان است یادشان باشد. خدا ارحم الراحمین است، اما من باید بدانم چقدر بی‌لیاقت و بی‌حیا و ناسپاس هستم. این همه نعمت‌های فراوانی که سرتاپای ما را گرفته و هر چقدر حساب کنیم، می‌بینیم نمی‌توانیم شکر حتی یکی از این‌ها را به جا بیاوریم. می‌بینید کشور‌هایی را که دست کم دو قرن است که در مسائل اقتصادی؛ تخصص و بالاترین تئوری‌های اقتصادی و بزرگ‌ترین کارخانه‌های صنعتی و مؤسسات تجاری را دارند؛ وضع اقتصادشان به چه روزی افتاده است.

    آن وقت ما به برکت عنایت اهل بیت علیهم السلام و کشور امام زمان صلوات الله علیه در یک راحتی نسبی زندگی می‌کنیم، در یک امنیت خوبی زندگی می‌کنیم؛ هیچ حساب نمی‌کنیم، اما تا مختصر کمبودی پیدا می‌شود، داد و فریاد و گله و شکایتمان بلند می‌شود. در این‌جا امیرالمؤمنین علیه‌السلام بعضی اصحاب خودش را توصیف می‌فرماید؛ مقام خود امیرالمؤمنین را، هیهات که ما یک هزارمش را بفهمیم؛‌ای کاش یک هزارم مقام اصحابش را هم می‌فهمیدیم! این گونه شیعیان چگونه تربیت می‌شوند که این گونه‌اند؟! صبح که از خواب بلند می‌شوند به چه می‌اندیشند؟ شب به چه امیدی به رختخواب می‌روند؟ فکر و ذکرشان چیست؟ عشق علی و شیعه علی بودن یعنی این. حالا کلاهمان را قاضی کنیم، ببینیم چند هزارم این آثار تشیع در ما ظهور دارد؟

    منبع: مهر

    پایگاه خبری سه گوش ( محمدامین وصالی )

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شاید برای شما جالب باشد